گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
انوار العرفان
جلد پنجم
[سوره آلعمران ( 3): آیات 26 تا 27 ] ....



ص : 255
اشاره
قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِكَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلی کُلِّ
شَیْءٍ قَدِیرٌ ( 26 ) تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ تُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَیْرِ
( حِسابٍ ( 27
ص: 256
[سوره آلعمران ( 3): آیه 26 ] .... ص : 256
اشاره
قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِكَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلی کُلِّ
صفحه 128 از 222
( شَیْءٍ قَدِیرٌ ( 26
ترجمه و شرح .... ص : 256
آیه شریفه قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ ... مردم را بتوجه خاشعانه بسوي خداوند و سپردن کامل کار بدست او میخواند و با تلقین یک
اصل کلی یهود را که ملک و عزت را ویژه خود میدانستند محکوم نموده و تذکر میدهد که عزت و ذلت بدست خداي عزیز است
و از قدرت لایزال او سر چشمه میگیرد و در همه احوال و امور باید به وي پناه برد.
لذا برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله دستور میدهد که پروردگار را بصفت فرمانرواي مطلق جهان معرفی نموده و بگوید:
بار خدایا مالک حکومتها توئی که طبق حکمت و مصلحت بهر کس از امم و افراد بخواهی سلطنت و نبوّت میبخشی و از هر کس
از بندگان و امم بخواهی سلطنت و نبوّت را میگیري.
مفتاح اختیار بدست قضاي اوست از هر که خواست بستد و آن را که خواست داد
و در عالم وجود و هستی کسی انباز و شریک تو نیست و بر حسب قانون طبیعی و سنّت جهانی هر کس را بخواهی و شایسته بدانی
عزّت میدهی و بوسائل طبیعی او را امتیاز میبخشی و هر کس را بخواهی خوار و بیمقدار و سرشکسته مینمائی تو سر چشمه
جوشش هر خوبی هستی و اگر بکسی عزّت میبخشی و یا ذلّت میدهی ص: 257
همه بر طبق قانون عدالت است و هیچکدام از آنها شرّ نیست و هرگز در گوشه و کنار جهان هستی شرّ ذاتی و تیرهگی مطلق وجود
ندارد.
پس بد مطلق نباشد در جهان بد به نسبت باشد این را هم بدان
زهر مار آن مار را باشد حیات نسبتش با آدمی آمد ممات
و محقّقا تو بر هر چیز توانائی و هرگز آفریدهئی در قدرت تو دخالت ندارد.
(26)
ص: 258
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 258
گو توئی اي آنکه بخشی تاج و گاه بر تمام ملک هستی پادشاه
شاه آن باشد که هست از مشیتش جان اشیاء در احاطه قدرتش
هر که را خواهی دهی ملک جهان همچو خواهی گیري از وي در زمان
تنزع اعنی ملک دنیا و آنچه هست منتقل ز او گردد از دستی بدست
ملک ملک تست بر هر کس سزاست بعضی از آن را دهی تا وقت خواست
باز گیري زو دهی بر دیگري منتهی چون شد به دم جوید سري
یافت عزت آنکه یاري از تو جست دید ذلت آنکه خود بین گشت و سست
هر که را دانی بعزّت قابلاش در ولاي خود کنی صاحب دلش
ظاهر و باطن عزیز از حق بود و آنکه خود بین خوار و بیرونق شود
صفحه 129 از 222
پس بذلّت در خور آمد از وجود مقتضی بود آنچه آمد در نمود
هست بر وفق اراده و مشیتت عزّت و ذلّت بدست قدرتت
قادري بر منع و اعطاء تمام بر هر آنچه آید از هستی بنام
(26)
ص: 259
شأن نزول .... ص : 259
1) ابن عباس و انس بن مالک گفتهاند: )
وقتی رسول اللّه مکه را فتح کرد و امّت خود را وعده داد که فارس و روم را هم خواهند گرفت منافقان و یهود گفتند هیهات
هیهات که محمّد صلّی اللّه علیه و آله ملک روم و فارس را بدست آورد زیرا آنها قویترند و آیا مکه و مدینه براي وي کافی نیست
که طمع ملک فارس و روم کرده است سپس خداوند این آیه را نازل فرمود.
2) عبد اللّه بن عمرو بن عوف او از پدر و جدش چنین نقل کردهاند که در جنگ خندق باشاره سلمان فارسی اطراف و دور شهر را )
خندق میکندند پیامبر دستور داد که هر چهل متر کندن خندق به ده نفر از مردان صحابی سپرده و سلمان هم براي نظارت در
کندن گاهی بطرف مهاجرین میرفت و گاهی بطرف انصار و گاهی بطرف اوس و گاهی بطرف خزرج و آنها را در کندن خندق
تشویق و تحریص میکرد.
لذا مهاجرین میگفتند سلمان از ماست، انصار میگفتند از ما است و اوس و خزرج نیز هر یک میگفتند سلمان از ما است نزدیک
بود خصومت و دشمنی بین آنها بوجود آید موضوع را بعرض پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله رساندند پیامبر فرمود:
السّلمان منّا اهل البیت ص: 260
و هنگامیکه پیامبر اکرم باتفاق مسلمانان مشغول کندن خندق بودند ناگهان در میان خندق سنگ سفید بزرگ و سختی پیدا شد که
مسلمانان از شکستن آن عاجز ماندند سلمان بحضور پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله رسید و جریان را عرض کرد پیامبر وارد خندق
شد و کلنگ را از سلمان گرفت و محکم بر روي سنگ زد و سنگ شکافته گردید و دو ثلث آن شکسته شد و نوري از آن پدید
گردید که همه مدینه را روشن کرد رسول خدا تکبیر گفتند و مسلمانها نیز تکبیر گفتند بار دیگر پیامبر اکرم کلنگ را زد مجددا
جرقهاي جستن کرد حضرت تکبیر گفت و مسلمانها نیز تکبیر گفتند پیامبر براي سومین بار کلنگ را بر بقیه سنگ محکم کوبید
جرقهاي پدیدار شد و اطراف خود را روشن کرد براي سومین بار صداي تکبیر در خندق پیچید سلمان گفت یا رسول اللّه امروز
وضع عجیبی از شما مشاهده کردم پیامبر فرمود چون ضربت اول را زدم قصرهاي خسرو و مدائن کسري را دیدم و برادرم جبرئیل
بمن مژده داد که آنها در زیر پرچم اسلام قرار خواهند گرفت وقتی ضربت دوم را زدم قصرهاي قیصر از زمین روم هویدا شد و
جبرئیل بمن خبر داد که امت من بر آن ظفر خواهند یافت و در سومین جرقه کاخهاي صنعاء و سرزمین یمن را دیدم و جبرئیل بمن
خبر داد که مسلمانها بر آن هم پیروز خواهند شد و من تکبیر پیروزي گفتم و مسلمانان باین بشارت شادمان گشتند و گفتند الحمد
للّه که خداوند متعال پس از خطر وعده پیروزي بما داد و منافقین گفتند چقدر کار شما عجیب است از ترس دشمن خندق میکنید
و از شهر بیرون نمیتوانید بروید با اینحال خیال فتح کشورهاي بزرگ جهان را در سر میپرورانید در این موقع بود که آیه مورد
بحث نازل گردید.
ص: 261
صفحه 130 از 222
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 261
قوله تعالی و تنزع الملک.
تنزع- مشتق از نزع است و در آیات قرآنی بمعناي متعددي بکار برده شده است.
1) بمعنی سوزاندن چنانکه در آیه 16 سوره معارج میفرماید: )
نزاعۀ للشوي- یعنی آتش دوزخ اعضاي دوزخیان را بشدت میسوزاند و پوست سر آنها را از بیخ میکند.
2) بمعنی خارج کردن چنانکه در آیه 33 سوره شعراء میفرماید: )
وَ نَزَعَ یَدَهُ فَإِذا هِیَ بَیْضاءُ لِلنَّاظِرِینَ.
یعنی موسی علیه السّلام دستش را بیرون آورد ناگهان نور سفید بچشم بینندگان پدیدار گشت.
3) بمعنی سلب کردن چنانکه خداوند متعال در این آیه میفرماید: )
یعنی فریب شیطان لباس عزت را از تن آدم و حوا سلب نمود. «1» یَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما
4) بمعنی مردن چنانکه در آیه اول سوره نازعات فرموده است: )
وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً- یعنی قسم بفرشتگانی که روح کافران را بسختی میگیرند
__________________________________________________
1) آیه 27 سوره اعراف )
ص: 262
و همچنین میگویند:
نزع المریض- یعنی بیمار مشرف بموت شد و در عرف نیز حالت نزع بمعنی جان کندن و مردن است:
و از این ماده است:
نزاع و تنازع و منازعه- بمعنی خصومت و دشمنی و مجادله چنانکه پروردگار عالم در این آیه شریفه میفرماید:
یعنی در بین خود در کارشان بنزاع پرداختند. «1» فَتَنازَعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ
و مخاصمه و مجادله را از آن جهت نزاع و تنازع گویند که طرفین یکدیگر را جذب و قلع میکنند و طبق نوشته قاموس قرآن در
قرآن پیوسته در مجادله لفظی بکار برده شده است.
ولی بعضی از مفسرین تنازع را در آیه مذکور بمعنی مشورت کردن و در امري به بحث و گفتگو پرداختن گرفتهاند که در
اینصورت معنی آیه چنین میشود:
میان خودشان در کارشان بمشورت و گفتگو پرداختند.
و کلمه تنازع گاهی بمعنی عطا کردن و از همدیگر جام ستاندن نیز بکار برده شده است چنانکه خداوند متعال در این آیه مبارکه
میفرماید:
یعنی بهشتیان در بهشت از دست یکدیگر جام میستانند و این معنی را مفردات راغب و معجم الفاظ القرآن «2» یَتَنازَعُونَ فِیها کَأْساً
الکریم نیز نقل کردهاند.
__________________________________________________
1) آیه 62 سوره طه. )
صفحه 131 از 222
2) آیه 23 سوره طور. )
ص: 263
[سوره آلعمران ( 3): آیه 27 ] .... ص : 263
اشاره
( تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ تُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ ( 27
ترجمه و شرح .... ص : 263
آیه گذشته در بیان تصرف خدا در ملک اعتباري و وضعی و توابع آن بود این آیه نیز تصرف خدا را در ملک حقیقی و تکوینی
وي شرح داده و بیان میکند که یکی از تدابیر مهم خداوندي در باره زندگی و آسایش بشر پیدایش تدریجی شب و روز است که
بدینوسیله در محیط زمین اعتدال حاصل گردیده و نظم زندگی بشر در سطح زمین تأمین گشته است.
و همچنین بقانون تبادل دائمی مرگ و حیات که یکی از پیچیدهترین قانونی است که بر سر ما حکومت میکند اشاره کرده است و
بشر را بتوسل خاشعانه متوجه نموده تا بگوید:
خدایا تو هستی که شب را بدرون روز میبري و روز را به درون شب یعنی از شب کاسته و بروز میافزائی و یا از روز کاسته و شب
را افزایش میدهی و این تغییرات پی در پی و تحولاتیکه در زمین رخ میدهد شاهد بر فرمانروائی است که مدبر آنها بر نظام کرات و
پدیدههاي جهان دارد. ص: 264
و تو هستی که موجود زنده را از مرده برون میآوري و موجود مرده را از زنده یعنی هر حیوانی را از نطفه و هر نطفهاي را از حیوان
و یا عالم را از صلب جاهل و مؤمن را از صلب کافر و یا بالعکس خارج میسازي و بدین منوال نظام تحول و حرکت در اجزاء
نامتناهی جهان را پدید میآوري پس جاي شگفتی نیست اگر ناتوانی مسلمین را به توانمندي و ذلتشان را بعزت و سر بلندي مبدل
سازي و بهر کس بخواهی بدون حساب و شماره و بیرنج و سختگیري روزي میدهی زیرا حساب را کسانی نگه میدارند که سرمایه
محدودي دارند و میترسند که سرمایه آنان تمام گشته و یا کمبودي در آن حاصل گردد لذا همواره در عطایاي خویش حسابگرند
در صورتی که نعم الهی چنانکه در آیه 37 سوره ابراهیم نیز فرموده است:
( وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها غیر محصور و غیر متناهی است ( 27
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 264
روز را آري بشب شب را بروز حی ز میت میت از حی در رموز
آوري از نطفه آدم را برون نطفه را هم ز آدمی ذي شعور
رزق روحانی بجنت از صواب میدهی بر هر که خواهی بیحساب
(27)
صفحه 132 از 222
ص: 265
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 265
قوله تعالی تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ و لوج- بضم واو مصدر و بمعنی داخل شدن و در آمدن است و بنظر راغب داخل شدن چیزي در
جاي تنگ است چنانکه قرآن میفرماید:
یعنی داخل بهشت نمیشوند تا اینکه طناب ضخیم یا شتر داخل سوراخ سوزن «1» وَ لا یَدْخُلُونَ الْجَنَّۀَ حَتَّی یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیاطِ
شود:
و از این ماده است:
ایلاج- یعنی وارد کردن چنانکه در این آیه شریفه میفرماید:
و از این باب در قرآن مجید ده بار بصورت مضارع بکار برده شده است. «2» تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ
ولیج و ولیجه- یعنی داخل شونده و بکسی گفته میشود که جزء قومی نبوده ولی بآنها ملحق شده و محرم اسرار آنها گشته است
چنانکه قرآن کریم میفرماید:
__________________________________________________
1) آیه 23 سوره طور )
2) آیه 27 سوره آل عمران )
ص: 266
قرآن با صداي بلند در این آیه میفرماید: «1» وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَۀً
که غیر مسلمان نباید محرم اسرار و مستشار مسلمانان قرار بگیرد و نه او را تکیهگاه خود قرار بدهند.
و در این کلمه مذکر و مونث و مفرد و جمع یکسان است و بطور کلی هر چه در چیز دیگري درآید و از آن چیز نباشد ولیجه
گویند چنانکه گفته میشود:
فلان ولیجۀ قوم یعنی جزء قوم نبوده ولی بآنها ملحق گشته و محرم اسرار آنان شده است.
__________________________________________________
1) آیه 16 سوره توبه. [.....] )
ص: 267
توضیحات .... ص : 267
1) ملک بکسر میم و بضم آن از یک ریشه گرفته شده است و آن بمعناي احاطه است مانند احاطهاي که انسان بر هر یک از )
اعضاء و جوارح خود دارد که خداوند متعال چنین نیروئی را در روان انسانی بودیعت گذاشته است و احاطه نیرو در خصوص دیگر
موجودات جهان عبارت از تأثیري است که علل در معلولها و اسباب در آثار خویش دارند و در اثر اختلاف آثار آنها نظام حرکت
و تبدل در همه جاي اجزاء جهان فرمانروا است و بهمین مناسبت باین جهان عالم ملک گفته میشود.
ملکیت بر دو قسم است:
1) ملکیت حقه حقیقۀ ذاتیه که اختصاص بخدا دارد زیرا خالق و موجد همه موجودات امکانیه است. )
صفحه 133 از 222
2) ملکیت جعلیه که منوط بجعل من بیده الاعتبار که عبارت از ذات مقدس ربوبی است میباشد و پس اگر چه از نظر عرف سلطان )
یا رئیس قوم را نیز من بیده الأعتبار میدانند.
ملکیت جعلیه که تابع جعل جاعل است آن هم بر دو قسم میباشد.
1) مطلقه کلیه مانند ملکیت محمد و آل محمد صلّی اللّه علیه و آله که مالک دنیا و آخرت هستند. )
2) مقیده جزئیه مانند ملکیت اشخاص نسبت به مملوکات خویش که از ص: 268 )
طرف شرع مقدس جعل گردیده است.
اگر گویند چگونه یک شیء مملوك زید و امام و خدا میباشد.
جواب دو مالک مستقل در صورتی که در عرض هم قرار بگیرند مالکیت مستقله آنها بر شیء واحد محال است ولی اگر در طول
یکدیگر باشند بلامانع است مانند مالکیت عبد بنا بقولیکه عبد مالک میشود و مالکیت مولی نسبت بعبد و مملوکات وي صحیح
است لذا گفته میشود زید مالک خانه است امام مالک زید و خانه است و خدا مالک زید و خانه و امام است.
باید دانست که ملکیت غیر از تصرف است زیرا دزد و غاصب متصرف در اموال مسروقه و اعیان مغصوبه میباشند در صورتی که
مالک آنها نیستند چنانکه ظلمه بنی اسد و بنی عباس عموما غاصب بودند ولی مالک نبودند.
و همچنین ممکن است کسی مالک باشد ولی متصرف نباشد.
و توهم یزید بن معاویه علیه اللعنۀ در این مورد غلط و بر خلاف واقع بود زیرا حکومت زورگویان بر پایه باطل و راه بدست آوردن
آن خیانتها و جنایتها و انحراف از راه حق و کشتن فضیلتها و زنده کردن رذیلتها و صدها علل و اسباب دیگر است.
آیا قدرتیکه اینگونه بدست آمده از خدا است؟ و ناشر عزت یا ذلت است؟
مردان مانند معاویه که با نیرنگ سر کار آمدند میتوان گفت که خدا باو عزت داده و در نظر مردم عزیز است.
یا بیچارهایست که دنیا و آخرت خویش را بدوز و کلک فروخته و بر ابدان مردم حکومت میکند این عزت نیست بلکه ذلت است
لذا نه فرمانفرمائی و پیشوائی چپاولگران مستبد عنایت خداوند است و نه عقب نشینی و انزواي مردان صالح و أنوار العرفان فی تفسیر
القرآن، ج 5، ص: 269
شایسته ذلتی است که پروردگار آنان خواسته باشد.
2) ابو العباس معري در ذیل جمله وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ مینویسد: )
کلمه بغیر حساب در آیات قرآن مجید بسه معنی استعمال شده است.
1) بمعنی بدون رنج و تعب چنانکه در این آیه میفرماید: )
یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ یعنی خداوند بدون رنج و مشقت روزي میدهد.
2) بمعنی بدون شماره و عدد چنانکه در این آیه میفرماید: )
إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ.
یعنی خدا مزد صابرین را بیشمار ادا میفرماید.
3) بدون طلب و مطالبه چنانکه در این آیه میفرماید: )
هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسابٍ.
یعنی این بخشش ماست خواه آن را ببخش و خواه نگاهدار بدون اینکه کسی از تو حساب آن را مطالبه نماید.
و این جمله در آیه مورد بحث از قبیل ذکر عام بعد از خاص است زیرا قبلا نمونههائی از روزيهاي خود را نسبت به بندگانش
بیاناتی فرمودند مانند عزت- و حکومت و حیات و ممات در اینجا نیز مسئله را بنحو عمومی و کلی ذکر نموده است یعنی هر نوع
صفحه 134 از 222
روزي و همه مواهب از ناحیه خدا است و این جمله با آزادي اراده بشر منافاتی ندارد زیرا گرچه سر چشمه اصلی همه قدرتها و
، موهبتها خدا است و اوست که تمام امکانات را در اختیار بشر قرار داده و قوانینی در این عالم أنوار العرفان فی تفسیر القرآن، ج 5
ص: 270
وضع نموده است منتهی انسان است که از این قوانین و موهبتها سوء استفاده میکند یا حسن استفاده.
و از اینجا روشن میشود کسانیکه روزي خود را از راه حرام بدست میآورند براي آنان یک روزي حلال و مباحی از نظر تشریع
مقدّر گردیده و ساحت خداوند متعال منزّهتر از آن است که براي بنده خویش حقی بر عهده خویش معیّن فرماید سپس آن را از راه
حرام باو بدهد و در عین حال او را از تصرف در امور منهیّۀ نهی کرده باشد و در صورت مخالفت نیز او را عذاب نماید.
و روزي منحصر بخوراك و پوشاك و بجاه و مال و عناوین جسمانی نیست بلکه بالاترین روزي آدمی فضائل روحانی و معرفت
بمقام کبریائی است که وعده روزي بدون حساب به حائزین چنین مقامی داده شده است.
چنانکه در باره شهداء نیز فرموده است:
بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ یعنی آنها پی در پی از طرف پروردگارشان بفیوضات جسمانی و روحانی هر دو محظوظ میگردند و
کرامات و افاضات خداوند اتصالا بآنان میرسد.
ص: 271
روایات .... ص : 271
1) تفسیر مجمع از معاذ نقل کرده که گفت روزي نتوانستم با پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله نماز جمعه بجا بیاورم پیامبر از من )
سؤال کرد اي معاذ چه مانع شد تو را از نماز جمعه عرض کردم یا رسول اللّه یوحناي یهودي پیمانهاي گندم از من طلب داشت و
همواره بر در خانهام در کمین من بوده ترسیدم که اگر بیرون آیم او در مقابل طلبش مرا زندانی کند پیامبر فرمود:
معاذ میخواهی خداوند بدهیت را ادا کند عرض کردم آري فرمود آیه قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تا آخر بخوان و بگو یا رحمن الدّنیا و
رحیمهما تعطی منها ما تشاء و تمنع منها ما تشاء اقض عنّی دینی سپس فرمود: اگر باندازه کره زمین طلا مقروض باشی خداوند
قرض ترا ادا خواهد کرد.
2) در کتاب کافی از عبد الاعلی مولی آل سام روایت کرده که وي گفته است آیه قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ را در حضور امام جعفر )
صادق علیه السّلام قرائت کرده و بآن حضرت عرض کردم آیا ملک و پادشاهی بنی امیه از عطایاي الهی نیست؟ فرمود نه خدا ملک
را بما عطا فرموده و بنی امیه آن را غصب نمودند مانند شخصی که پیراهن دیگري را ببرد حتما پیراهن از آن غاصب نخواهد بود.
عیاشی نیز این روایت را از داود بن فرقد نقل کرده است.
3) ابن بابویه بسند خود از امام جعفر صادق علیه السّلام در ذیل آیه تُخْرِجُ ص: 272 )
الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ
روایت کرده که آن حضرت فرمود مؤمن هر گاه بمیرد نمرده است ولی کافر میمیرد.
4) طبرسی بسند خود از امام محمد باقر علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمود: )
مراد از آیه تُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ این است که خدا از صلب کافر مؤمن و نیز کافر را از صلب مؤمن پدید میآورد و این روایت از
امام جعفر صادق علیه السّلام نیز روایت شده است.
5) در کتاب قرب الاسناد از امام محمد باقر علیه السّلام روایت شده که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله فرمود: )
خداوند بشماره قطرههاي باران روزي مردم را از آسمان بزمین نازل فرماید چون فضل او زیاده و بینهایت است از مسئلت او دریغ
صفحه 135 از 222
ننمائید.
6) تفسیر عیاشی از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمود: )
پروردگار روزي مردم را در میان آنان تقسیم نموده ولی فضل بینهایت خود را تقسیم ننموده و در دسترس آنان ننهاده بلکه فرمود
که همواره از پروردگار درخواست نمائید.
7) در کافی از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت شده که امیر المؤمنین علیه السّلام میفرمود: )
اي مردم یقین بدانید که هر چه سعی و کوشش نمائید و نیرنگ بکار ببرید که از آنچه پروردگار براي شما روزي مقدر فرموده
هرگز زیاده نخواهد شد.
8) در کتاب نهج البلاغه مذکور است که امیر المؤمنین علی علیه السّلام فرمود: ص: 273 )
روزي دو قسم است:
1) رزقی که تو او را طلب میکنی. )
2) رزقی که او ترا طلب میکند و اگر دنبالش هم نروي او خود بسراغ تو میآید. )
سپس میفرماید غم روزي سال را بر غم امروزت میفزا آنچه در هر روز بتو میرسد ترا کافی است اگر سال آینده از عمرت محسوب
باشد خداوند متعال در هر روز روزي آن را بتو میرساند و اگر آن سال از عمر تو نباشد پس غم بیهوده را چرا میخوري آري
هیچکس روزي مقدر ترا نخواهد برد و آنچه براي تو مقدر شده پس نخواهد افتاد.
ص: 274
تجزیه و ترکیب .... ص : 274
1) اللّهم بنظر سیبویه و خلیل یا اللّه بوده و میم مشدد بدل از یاء میباشد لذا با هم جمع نمیشوند. )
و بقول فراء اللّهم در اصل اللّه ام بخیر بوده که همزه از اول أم افتاده و اللهم شده است.
بنظر بعضی از لغویین اللهم اصلش یا اللّه أمّنا بخیر یعنی اقصدنا به بوده است که حرف ندا و متعلقات فعل و همزه حذف گردیده و
اللهم گشته است.
و از نظر ترکیب مناداي مفرد معرفه است که هاء مضموم در اللهم علامت آن میباشد.
2) کلمه مالک الملک از لحاظ ترکیب مناداي مضاف و اصلش یا مالک الملک بوده است و بنا بقول زجاج صفت اللّه در الّلهم )
میباشد.
3) جمله تؤتی الملک فعل و فاعل و مفعول است و جمله محلا منصوب است از جهت حالیت از الّلهم یا از مالک الملک و عاملش )
حرف ندا میباشد ولی برخی از مفسرین گفتهاند که اگر جمله مستقله باشد با محتواي آیه کریمه مناسبتر و من تشاء مفعول دوم فعل
تؤتی است.
4) جمله بیدك الخیر مبتداء و خبر و حال است براي ضمیر تؤتی و کلمه خیر بنا بنوشته بعضی از مفسرین افعل التفصیل نیست زیرا )
شکلهاي افعل التفضیل عبارتند از:
افضل- افاضل- فضلی- فضلیات در صورتی که شکلهاي خیر عبارتند از: ص: 275
خیره- اخیار- خیرات که هم وزن شیخ- شیخه- اشیاخ و شیخات میباشد.
علاوه بر آن خیر در مواردي استعمال گشته که معنی افعل التفضیل در آنجا صحیح نیست مانند این آیه که میفرماید:
زیرا در طرف مقابل یعنی لهو اصلا خیري وجود ندارد تا معنی افعل التفضیل در آن صحیح باشد لذا «1» قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ مِنَ اللَّهْوِ
صفحه 136 از 222
باید گفت: کلمه خیر صفت مشبهه است بمعناي مفعول (گزیده شده) و بمعناي مصدري یعنی گزیدن اصلح.
و جمله بیدك الخیر از دو جهت افاده حصر میکند یکی از جهت الف لام استغراق که در اول کلمه خیر آمده و دیگري از نظر
تقدیم و تأخیر مبتداء و خبر که دلیل بر حصر میباشد بنابراین معنی جمله چنین میشود:
هر چه در نظام آفرینش از نعمت هستی بهرهمند شود خیر و نیکو و برگزیده است و هرگز در جهان هستی شر ذاتی و تیرهگی مطلق
وجود ندارد و تمام آفریدهها در حد خود نیکو و برگزیده است و اگر بموجود دیگر ضرر برساند نسبت بخصوص آن شرّ و مضرّ
خواهد بود ولی در حد خود نیکو است.
ولی بعضی از مفسرین گفتهاند:
کلمه خیر افعال التفضیل است منتهی در بعضی از موارد فقط بعنوان مقایسه بکار برده شده اگر چه یک طرف بکلی فاقد همان
صفت بوده باشد چنانکه از حضرت یوسف میفرماید:
رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ زیرا عمل زنا هرگز از نظر حضرت یوسف محبوب نبوده تا بگوید زندان از آن محبوبتر
است.
و جمله تولج الّلیل فی النهار عطف بیان از مالک الملک است.
__________________________________________________
1) آیه 11 سوره جمعه. )
ص: